ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

22 ماهگی ....

  نازگل مامان 22 ماهگیت مبارک پسر زیبای من چند روزه که وارد ماه بیست و دوم از زندگیت شدی و هر روز بیشتر از دیروز و هر ماه بیش از ماه قبل تغییرات داری ... اینقد شیرین و ناز و فهمیده تر شدی که هر آدم غریبه ای هم که میبینت عاشق رفتارت میشه دلبرم... از ادب و نزاکتت خیلی خوشم میاد و بابتش از خاله جون الی و مامان جون ممنونم که اینقد باهات سر و کله میزنن - وقتی یه چیزی رو بهت تعارف میکنیم و میگیم بفرمایین شما سریع میگی ممنوم (ممنون) - وقتی داری با خودت بازی میکنی حتما اعدادو از 1 تا 10 البته بدون عدد 7 میشمری - گاهی دستاتو از لب اپن میگیری و شروع میکنی به تاب خوردن و خوندن...
30 تير 1393

افطاری ....

.... نازدونه من ....   روز 5 شنبه 19 ماه رمضون افطاری داشتیم و خونواده بابا جون حمید و مامان جون اینا واسه افطار مهموم ما بودن .... چون صبا میرم دفتر باید بعداز ظهرا کارامو انجام میدادم و از روز 3 شنبه عصر شروع کردم به انجام کارام ... 3شنبه عصر با هم گردگیری و جارو کردیم و 4 شنبه بعداز ظهر شروع کردیم به آماده کردن رولت خرما و همش نگران بودم شما اذیتم کنی و اجازه ندی کارمو بکنم ولی طبق معمول همیشه پسر گلی بودی .... 5شنبه صبح مرخصی بودم و بعد بیدار شدن شما شروع کردم به آماده کردن دسرم . شما رو اپن نشسته بودی و تا چشت به یه عالمه ژله های برش خورده رنگی تو ظرف افتاد دیگه نتونستی خودتو کنترل کنی و دس...
30 تير 1393

خرداد 93 ....

....شاهزاده کوچولوی من .... یه عالمه عکس به روایت تبلت خاله جون الناز و دوربین خودت از 10 خرداد 93 تا 12 تیر که خاله جون الناز مشهد بودن و وقتی خاله مشهده مخصوصا اگه عمو می ثمم بقول شما باشه تو اصلا دلت نمیخواد بیای خونه حتی شبم دوست داری خونه مامان جون باشی و از روزی که اونا رفتن شما همش یاد میثمو میکنی و تا در میزنن یا صدای تلفن میاد میگی می ثمه؟ حتی گاهی شبا خوابشو میبینی و تو خواب میگی می ثم ب یل (میثم بغلم کن)     فیگور ارمیا واسه عکس وقتی ارمیا گل کنده و میخواد بوش کنه ارمیا در حالل بررسی استخر پاکسازی استخر زور آزمایی ارمیا ...
16 تير 1393

شمارش ...

گل پسر نازم .... این روزا که خاله جون الناز و عمو میثم مشهدن شما حسابی بهت خوش میگذره و هر کاری دلت میخواد به حمایت ازونا انجام میدی و اینقد به قول خودت به عم (عمو) وابسته شدی که نه ازش دل میکنی و هر کی میره سمت عمو میدوی سمتش و عمو رو بغل میکنی و میگی عمو منه جدیدترین کارایی که این روزا یاد گرفتی .... شمارش کامل اعداد از 1  تا 10 ... موقع بالا رفتن از پله یا بازی با لگوهات و خیلی کارای دیگت شروع میکنی به شمارش و وقتی به 10 میرسی دوباره شروع میکنی از اول خاله هات یادت دادن که اسم من و بابا رو بگی تا ازت میپرسیم : اسم مامان چیه ؟ ایام (الهام) اسم بابا چیه : حمید و اسم عمو رو هم خوب یادگرف...
11 تير 1393

جمله بندی ....

اولین جمله یی که تونستی بگی آده جی جی منه .... خاله جی جی واسه منه   دلبر زیبای من ... این روزا اینقد کلماته جدید و من درآوردی میگی که از قلم میفته نوشتنش . کلماتتو کم کم داری جمله بندی میکنی . البته حداکثر دو یا سه کلمه تو جملت هست عزیز دلم ....   راستی اری با لگوهات خیلی بازی میکنی و با خلاقیت زیاد باهاشون ماشین و تفنگ و گاهی هم دوربین میسازی و باهاش شروع میکنی به عکس گرفتن !!!!   یه مدته که به ماشین بازی و تفنگ بازی با بابا حمید هم علاقه مند شدی آخه تا حالا تنها وسیله بازی مورد علاقت توپه(توپ) بود و خیلی هم تو این بازی مخصوصا شوت زدن تبحر پیدا کردی گل گل مامان ....
3 تير 1393

لگو بازی ....

گل ناز مامان   چند روز پیش خاله جون عادله و عمو حسین با خاله الی و الناز جون رفته بودن واسه خرید اسباب بازی برای سیسمونی . ازون جا عمو حسین واسه شما یه گوشی موبایل و یه سری کامل لگو خریده بودن و صبح که رفته بودی خونه مامان جون به محض اینکه چشت بهش افتاده بوده (با تعریف خاله الی واسه من ) یهو گفتی به به با خنده وقتی خاله جون گفتن واسه شماست خاله جون میتونی برش داری با ذوق فراوون رفتی سمت جعبش و بغلش کردی و گفتی وااااااااااای ....   ...
1 تير 1393
1